سفارش تبلیغ
صبا ویژن



تابستان 1386 - خدای عزیز!

GOD

God’s Lab

Earth to God. Earth To God. Come in God.

POW. POW.

به خدا

آزمایشگاه خدا

از زمین به خدا. از زمین به خدا. خدایا بیا اینجا

من یک اسیر جنگی ام. من یک اسیر جنگی ام.

 

 

Hey God. Let’s play making things. Let’s make a radar station. The let’s make a new kind of plane. It will have supersonic hearing. That way can catch hijackers. They will have to report to the devil then.

سلام خدا. بیا بازی کنیم. بیا چیز بسازیم. بیا یک ایستگاه رادار بسازیم. بعد یک نوع هواپیمای جدید بسازیم که سیستم استراق سمع مافوق صوت داشته باشد. آن وقت میشود با آن هواپیما رباها را گیر انداخت. آن وقت مجبور می شوند به شیطان گزارش بدهند

 

 

 

Tim [age 10]

تیم (10 ساله)



نویسنده » هرمز خردمند . ساعت 10:39 صبح روز چهارشنبه 86 تیر 20


Dear god,

حدای عزیز،

 

 

Why do men and girls always fight? Did you believe that the earth would be more interesting that way?

چرا مرد ها و زن ها همیشه دعوا می کنند؟ فکر میکردی دنیا اینطوری جالب تر است؟

 

 

John [age 8]

جان (8 ساله)



نویسنده » هرمز خردمند . ساعت 10:29 صبح روز چهارشنبه 86 تیر 20


Dear god,

حدای عزیز،

 

 

When jonah was in the whale was it a he whale or she whale? I think girl are probably fatter.

نهنگی که یونس در شکم آن بود نَر بود یا ماده؟ فکر میکنم احتمالا ماده ها چاق ترند.

 

 

Mike [age 7]

مایک (7 ساله)



نویسنده » هرمز خردمند . ساعت 10:26 صبح روز چهارشنبه 86 تیر 20


Dear god,

خدای عزیز،

 

Why do boys ike dirt so much? I think it might have been better if you got the people out of the desert sooner

چرا پسر ها اینفقدر از حرف های زشت خوششان می آید؟ به نظر من بهتر است مردم را زودتر از گراهی بیرون بیاری.

 

Candy [age 8]

کندی (8 ساله)



نویسنده » هرمز خردمند . ساعت 10:20 صبح روز چهارشنبه 86 تیر 20


Dear god,

خدای عزیز

 

 

Do you think there's enough love these days? I Feel there's a shortage

فکر میکنی این روز ها عشق به اندازه کافی وجود دارد؟ من احساس میکنم کمی کمبود است

 

 

Love,

Ken [age 9]

با عشق

کِن(9 ساله)



نویسنده » هرمز خردمند . ساعت 11:14 صبح روز سه شنبه 86 تیر 19


 

Dear god,

خدای عزیز

 

 

i have rush on a boy in my class, His name is Ralph, Do you know him? Im a little scared.

من از یکی از پسر های کلاسمان خوشم آمده. اسمش رالف است. او را میشناسی؟ کمی نگرانم

 

 

so I wonder if you could do a check On him.

به همین خاطر میخواستم ببینم می شود در موردش کمی تحقیق کنی؟

 

 

 

Best regards

Ellen [age 9]

با احترام

اِلن (9 ساله)



نویسنده » هرمز خردمند . ساعت 11:0 صبح روز سه شنبه 86 تیر 19


Dear God,

خدای عزیز

 

I love to eat. Thanks for all the food. Pizza was the best idea you had.

من عاشق خوردن هستم. به خاطر همه غذا ها از تو ممنونمو ایده پیتزا از همه ایده هایت بهتر بوده.

 

رالف (7 ساله)



نویسنده » هرمز خردمند . ساعت 1:35 عصر روز دوشنبه 86 تیر 18


Dear God,

خدای عزیز،

 

How involved do you get in marriages? Do you give the couples any time alone?

تو تا چه اندازه در ازدواج ها مداخله میکنی؟ به زوج ها وقتی هم می دهی که با هم تنها باشند؟

 

فقط سوال کردم

وین(12 ساله)

نظرات شما ()



Dear God,

خدای عزیز

 

When do you think it’s okay to start dating?

به نظر تو از چه سنی اشکال ندارد که با دخترها بیرون برویم؟

 

Your friend,

دوست تو

 

چریل (6 ساله)

نویسنده » هرمز خردمند . ساعت 11:56 صبح روز دوشنبه 86 تیر 18



Dear God,

خدای عزیز

 

I learned in school that you can make butter flies out of caterpillars. I think thats' cool. What can you do for my sister? Shes' ugly.

توی مدرسه باد گرفته ام که میتونی از کرم ابریشم پروانه بسازی. این کارت محشره. برای خواهرم چه کار میتوانی بکنی؟ او زشت است

 

Please dont' tell my parents I wrote you.

لطفا به پدر و مادرم نگو که این را برایت نوشتم.

 

Your buddy,

. Greg [age 11]

رفیق تو

گِرگ (11 ساله)



نویسنده » هرمز خردمند . ساعت 11:46 صبح روز دوشنبه 86 تیر 18


   1   2      >